زمانی که قدرتالله مکتب را تمام کرد، بیشتر دوستانش شروع به آماده شدن برای رفتن به دانشگاه کردند؛ اما او در خانه ماند چون وزنش آنقدر زیاد بود که نمیتوانست در یک صندلی جا شود.
او به بیبیسی گفت: «مدام فکر میکردم، چطور میتوانم با این وزن به دانشگاه بروم؟ و حتی اگر بروم، احتمالاً هیچ فایدهای برای من نخواهد داشت.»
← برای متن کامل، اینجا کلیککنید.