بدرود رفیق ارغوان‌ها؛ در سوگ سایه، امیرهوشنگ ابتهاج
شعر که می‌خواند گاهی بعض گلویش می‌شکست، اشکی گوشه چشمش می‌درخشید و به واژه‌ها جان می‌داد. حرف که می‌زد با جدیت تمام  ناگهان طنز نغزی می‌گفت و حضار را به خنده می‌انداخت. بغض و طنازی ناگهانی شاعری که اغلب سیاه می‌پوشید و ریش‌های بلند سفید داشت، خاطره جمعی ما ایرانیان از «امیر هوشنگ ابتهاج»، متخلص به «سایه» است. شاعری که در جوانی تصنیف «ایران ای سرای امید» را برای وطنش سرود اما در...

← برای متن کامل، اینجا کلیک‌کنید.

← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.