ونوس امیدوار
همسرش به همراه پسر ۱۲ ساله آنها پشت در بخش آیسییو بیمارستان با اضطراب و دلشوره منتظر هستند تا شاید خبری از بهبود وضعیت ایمان بشود. نسترن در حالی که اشکهایش بند نمیآیند، زیر لب زمزمه میکند: ایمان! چهقدر بهت گفتم واکسن بزن؟ چرا با لجبازی، هم خودت و هم ما را بیچاره کردی؟ واقعا اگر اتفاقی بیفتد، من با این بچه ۱۲ ساله چهکار باید بکنم؟
دو هفته بود که ایمان به...
← برای متن کامل، اینجا کلیککنید.