امیرخسرو فرزانه - وقتی به زور و التماس به دستان و پاهایم دوباره نشستم، یکی دو گام پیشتر رفتم، ناگاه دردی و سوزشی شدید در کمرم سخت درگرفت، پیچید در ستون فقراتم رسید بالاتر، با صورت رفتم درون آب و آسفالت، تیربار افتاد روی گردنم. شاید از هوش رفتم، گمانم این شد که مردهام. وقتی که چشم باز گشودم از دهنم خون میرفت.
← برای متن کامل، اینجا کلیککنید.