ماجرای قهر هاشمی‌رفسنجانی از کنگره حزب جمهوری اسلامی
مسئول آموزش حزب جمهوری اسلامی گفت: منافقین بعدها مسئولیت حادثه هفتم تیر را به عهده گرفتند اما شاید آن موقع به خاطر عظمت حادثه، این کار را انجام ندادند. در واقع ترسیدند اعلام کنند «ما انجام دادیم».

امید کرمانی‌ها: حزب جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در همان بهمن ماه سال ۱۳۵۷ تأسیس شد. نیروهای مذهبی برای آنکه فعالیت سیاسی منسجم برای تثبیت و تحکیم نظام نوپای جمهوری اسلامی در مقابل گروه هایی وابسته و متمایل به شرق و غرب همچون سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، نهضت آزادی و حزب توده انجام دهند، گردهم جمع شدند و تشکیلاتی را راه اندازی کردند که گرچه عمرش کوتاه بود اما برای تثبیت پایه های نظام و جلوگیری از انحرافات در مسیر انقلاب به ویژه در سال های نخستین نقش بی بدیلی ایفا کرد.

محمدتقی زمانیان از جمله انقلابیونی بود که در همان ماه های نخست به حزب جمهوری پیوست. او دوره ای با شهید آیت در کمیته سیاسی حزب مشغول بود و سپس به واحد آموزش رفت و قائم مقام شهید باهنر شد. از آنجا که شهید باهنر در شورای انقلاب مشغول بود عملا وظیفه حوزه آموزش را برای دوره ای قریب یک سال عهده دار بود تا آنکه وارد دولت شد و در حوزه های مدیریتی مختلف ایفای نقش کرد.

زمانیان پیوستن خود را به حزب اتفاقی می داند. می گوید «با اسدالله بادامچیان قبل انقلاب به واسطه مبارزه با رژیم پهلوی رفاقت داشتم و بعد از پیروزی انقلاب در حالیکه فکر می کردم دیگر وظیفه خود را انجام دادم و می خواستم برای ادامه تحصیل به خارج کشور بروم، اتفاقی بادامچیان را در خیابان دیدم، او گفت کجا می خواهی بروی تازه کار شروع شده است بنابراین دعوت کرد تا در حزب مشغول فعالیت شوم و من هم پذیرفتم».

مشروح گفتگومحمدتقی زمانیان با خبرآنلاین را در ادامه بخوانید.

******

حزب جمهوریاسلامی در بهمن ۵۷ اعلام موجودیت کرد، بعضی می گویند چرا اسم نظام را برای حزبانتخاب کردند. اتفاقی که در بلوک شرق هم شاهد آن هستیم مثلا چین یک حزب دارد. آیاانتخاب نام با همین نیت انجام شد؟

اساس نام حزبجمهوری اسلامی ایده شهید بهشتی بود تا جامع باشد نه فقط برای ایران بلکه کلدنیا و همه افراد علاقمند به عنوان جمهور حول محور اسلام بتوانند در این مجموعهبیایند.

شما از چهزمانی وارد حزب شدید؟

من اردیبهشتسال ۵۸ وارد سیاسی، ابتدا در کمیته سیاسی حضور یافتم و بعد در حوزه آموزش قائممقام شهید باهنر شد.

شهید باهنر درحزب جمهوری اسلامی چه نقشی ایفا می کرد؟

او دست راستشهید بهشتی بود، همانگونه که شهید بهشتی دست راست امام بود. امام وقتی می گفت مملکتخراب است باید جهاد کرد و مملکت را ساخت، بلافاصله شهید بهشتی طرح جهاد سازندگی رانوشت و در شورای انقلاب طرح و بعد اجرا کرد. یعنی اطراف امام کسانی بودند که نمیگذاشتند حرف ایشان یک لحظه زمین بماند ولی شهید باهنر خود دست راست شهید بهشتی بود.

فضای حزب راچه طور دیدید، آیا همان اختلاف سلیقه هایی که در سال ۶۶ به اوج رسید، از همان موقعقابل مشاهده بود؟

آن موقع هدفاصلی کار کردن بود. اختلاف بالاخره در هر حوزه و مجموعه ای است، آنجا هم ممکن بودیکی بگوید «این گروه یا آن گروه» اما نتیجه کار شورای مرکزی آن موقع مثبت بود کهکاملا هم اولین نمود بزرگش در انتخابات مجلس اول پدیدار شد.

وجود شهیدبهشتی در دو سال و سه ماه اول چقدر در کنترل اختلاف های درون حزب جمهوری اسلامیموثر بود؟

اصلا ایشاناجازه نمی داد، اختلافی ایجاد شود یعنی مسیر را طوری انتخاب کرده بود که به اختلافبرخورد نمی کرد. سعه صدر شهید بهشتی خیلی بالا بود. حزب جمهوری اسلامی از همهافراد و گروه ها برای شورای مرکزی دعوت کرد، شهید بهشتی اعتقاد داشت، همه باید زیریک پرچم باشند و با هم کار کنند.

آیا ریشهاختلافات بین سلایق را در همان سال ۵۸ مشاهده می کردید؟

بله، بعضی مثلشهید آیت و مرحوم آقای زواره ای گروه خاصی بودند یک طور فکر می کردند و گروه دیگری همبود که طور دیگر فکر می کرد.

گروه دوم تیمآقای موسوی بود؟

آنها اول تیمنبودند، به مرور زمان با هم شدند.

اختلاف آقایبادامچیان و موسوی از کجا نشأت گرفت؟

بعضی اختلافها برای قبل انقلاب بود.

سر چه موضوعیشکل گرفت؟

سر مسیرشانبود. آقای موسوی خیلی به انقلاب اعتقاد نداشت بلکه در انقلاب آمده بود و سابقه قبلانقلاب او را بخوانیم متوجه می شویم. آقای شهید بهشتی افراد مختلفی از جمله آقایموسوی را آورده بود. تا زمانی که مسئول بود کارش را تا آنجا که می توانست انجام میداد بعد که دیگر مسئول نبود مسیرش هم عوض شد.

دعوای آقایبادامچیان و موسوی کار را به انحلال حزب کشاند؟

فکر نمی کنم.بحث دو نفر تنها نیست. اختلافات شخصی نبود، آنها اختلافات ایده و نظر دربارهانقلاب داشتند. کاملا نظرشان درباره انقلاب متفاوت بود. شهید آیت در رأسمخالفان با آقای موسوی بود علنی می گفت «او خائن است». مرحوم زواره ای در جلسهشورای مرکزی حزب جلوی روی خود آقای موسوی می گفت «او خائن است».

آقای موسوی چهدفاعی می کرد؟

دفاعی نمیکرد. البته آقایان زواره ای و آیت دلیل می آوردند. آقای موسوی مسئول روزنامهجمهوری اسلامی بود که بعد وزیر خارجه و نخست وزیر شد. مشکوک است که می گویند «بهشهید آیت ۶۰ تیر زده شده است، ممکن است دست های داخلی هم در کار بود».

یعنی آقایموسوی پشت صحنه این اقدام بود؟

می گویند ممکن است دست های داخلی در کار بود.

به عبارت دیگرشهادت شهید آیت را به آقای موسوی می چسبانند؟

نمی شود گفت بچسبانیم، چون دلیل درستی نداریم بنابراین نبایدچنین صحبتی کنیم.

اختلافات درونحزب جمهوری چه زمانی آشکار شد؟

در کل بروزاختلافات در کنگره دوم حزب آشکار شد. کنگره دوم حزب جمهوری اسلامی بهار سال ۶۳ برگزارشد و اختلافات خیلی بروز خارجی پیدا کرد. در کنگره دوم معلوم شد آقای موسوی برایشورای مرکزی رأی نمی آورد، وقتی آقای هاشمی نتیجه را مطلع شد با اوقات تلخی قهرکرد؛ اگر آقا آن موقع نرمش نمی کردند؛ ممکن بود حزب یک شکل دیگری پیدا کند.

آیا آقایهاشمی سعی می کرد همچنان افراد را دور هم نگه دارد که چنین اوقات تلخی انجام داد؟

خیر، آقایهاشمی بیشتر دوست داشت خودش همه کاره باشد. دبیرکل حزب حضرت آقا بودند اما آقایهاشمی برای اینکه همه کاره حزب باشد، دوست داشت، خیلی ها اطرافش باشند بنابراین ازآن گروه خیلی طرفداری می کرد؛ ظاهرا هم با آن گروه بد نبود.

شما گفتید که شهیدبهشتی طوری مدیریت می کرد که اختلافات درون حزب عیان و آشکار نشود، آیا آقای هاشمیهم در زمان حیات شهید بهشتی همین طور بود؟

آقای هاشمیاوایل داخل حزب نقش چندانی نبود.

آقای هاشمی بیشتردر شورای انقلاب بود؟

بله، داخل حزبزیاد دیده نمی شد ولی آقای شهید بهشتی تمام روزهای چهارشنبه بدون استنثنا بعد ازنماز ظهروعصر برای اعضای حزب صحبت می کرد و اخبار و حوادث هفته را می گفت و خطوطرا روشن می کند. ایشان خیلی شدید منظم بود، فقط یک هفته نیامد که هفته مربوط اشغالجاسوسخانه بود. آن روز هم عذرخواهی کرد و گفت «برای آنکه ما مجبور بودیم در شورایانقلاب دولت جدید انتخاب کنیم، نتوانستم به جلسه بیایم». اما آقای هاشمی خیرارتباطی نداشت. حتی آموزش یک دوره سخنرانی برای اعضای شورای مرکزی از جمله آقایهاشمی تنظیم کرد که بعد از سخنرانی ها را پیاده سازی و چاپ می کردیم ولی آقایهاشمی در آن روز معین شده نیامد و برادرش آقای محمد هاشمی آمد.

آقای هاشمی ازطرف حزب رئیس مجلس شد وقتی هم از شورای انقلاب به مجلس رفتند ارتباطشان با حزبکمتر شد؟

من آن موقع درحزب نبودم به کرمان و سپس به سمنان رفتم و در سمنان معاون سیاسی استاندار بودم امااحتمال می دهم که نبود.

شهید کلانتریعضو حزب جمهوری بود؟

خیر.

یعنی آنقدرنگاه شهید بهشتی باز بود که از خارج حزب وزیری را برای وزارتخانه راه و ترابریپیشنهاد داد؟

بله، بیشتروزرایی که شورای انقلاب انتخاب کرد حزبی نبودند.

شما می گوییدشهید بهشتی نگاه فراحزبی داشت و حتی مخالف خود را به عنوان وزیر پیشنهادی معرفی کرد،پس اینکه بنی صدر می گفت «حزب جمهوری اسلامی تمامیت خواهی دارد و می خواست همهامور کشور زیر نظر این حزب اداره شود» چه بود؟

یادم استزمانی که دانشجویان پیرو خط امام جاسوس خانه را گرفتند و دولت موقت استعفا کرد،زحمت اداره دولت گردن شورای انقلاب افتاد تا زمانی که مجلس به شهید رجایی به عنواننخست وزیر رأی داد، کابینه معرفی شد و کابینه رأی اعتماد گرفت؛ در این مدت شهیدبهشتی سعی می کرد افراد جوان و دانایی را وارد کابینه کند. از جمله برای وزارت راهو ترابری شهید کلانتری را پیشنهاد کرد. کسانی که در جلسه بودند، گفتند «او علیهشما سخنرانی می کند». شهید بهشتی پاسخ داد «علیه من سخنرانی می کند اما جوان مستعدو سالمی است بنابراین به درد این کار می خورد». پس نوع پیشنهاد وزرا از طرف حزبجمهوری نشان می دهد که رویکرد تمامیت خواهی نداشت. اگر حزب تمامیت خواه بود، همهافراد را بدون استثنا از خودش معرفی می کرد فارغ از آنکه صلاحیت دارند یا خیر. هرگروهی دوست دارد مسئولان را از خود معرفی کند فارغ از آنکه صلاحیت داشته باشند یاخیر. الان خیلی از مسئولان بله لحاظ اخلاقی و دینی، تعهد و تخصص صلاحیت جایگاههایی را که در آن قرار گرفتند ندارند ولی چون جزء گروهی بودند، به آن مسئولیتمنصوب شدند.

چرا هر سلیقهای حزب خود را نداشت و حتی موتلفه نیز کار تشکیلاتی خود را کنار گذاشت در قالب حزبجمهوری خود را تعریف کرد؟ آیا ادغام همه سلیقه ها در یک حزب خود مغایر کارکرد حزبنیست؟

شهید بهشتیمعتقد بود اگر قرار باشد انقلاب تداوم پیدا کند و مثل انقلاب مشروطه ذبح نشود،نیاز است یک تشکیلات اسلامی قوی پشتوانه انقلاب قرار گیرد و اگر این پشتوانه نباشدانقلاب از بین می رود. بنابراین همه کسانی که مخالف انقلاب بودند بر علیه حزب صحبتمی کردند. در خرداد و تیر سال ۵۸ نگاهی به مطبوعات نشان می دهد بیش از ۸۰۰ حزب،گروه و جبهه در ایران وجود داشت. اینها معمولا وقتی می خواستند اعلام موجودیت کنند،فضای ضد حزب جمهوری اسلامی آنقدر سنگین بود که در همان اولین بیانیه می نوشتند که «مجموعهما به هیچ حزبی وابسته نیست». منظورشان هم حزب جمهوری اسلامی بود. عاملان ایجادفضای ضد حزب جمهوری می خواستند انقلاب ادامه پیدا نکند. شهید بهشتی چون می دانستنبود حزب عامل ذبح انقلاب می شود، به همین دلیل حزب جمهوری اسلامی را در ۲۹ بهمنسال ۵۷ به اتفاق شهید باهنر، حضرت آقا، مرحوم هاشمی و مرحوم موسوی اردبیلی تشکیلداد.

اختلاف شهیدبهشتی با بنی صدر چه بود؟

بنی صدر دستنشانده بود اما موقع انتخابات ریاست جمهوری دست نشاندگی اش برای جامعه مشخص نشدهبود. شهید بهشتی می خواست انقلاب در مسیر خود حرکت کند و او این مسیر هموار کند امابنی صدر به اتکای رئیس جمهور بودن انواع و اقسام موانع را برای شهید بهشتی ایجادمی کرد. البته کارهایش نتیجه عکس داشت چون هرچه بیشتر دست و پا می زد بیشتر خود رابه جامعه معرفی می کرد و مردم می فهمیدند بنی صدر چه ماهیتی دارد.

اختلافات بینشهید بهشتی و بنی صدر خیلی پررنگ بود اما علی رغم اینها شهید بهشتی در گفتار جانب احتیاطرا رعایت می کرد، در درون حزب اختلافات شهید بهشتی و بنی صدر چقدر نمود داشت؟

حزب یک موضعخاصی داشت که در تضاد با بنی صدر بود اما بنی صدر رئیس جمهور بود. حضرت امام ابتدایسال ۶۰ فرمودند «امسال سال قانون است، برعلیه هم حرف نزنید»، براساس این فرمایشامام دیگر اعضای شورای مرکزی حزب به خصوص موسسین درباره بنی صدر صحبتی نمی کردند یعنیاگر از آنها سئوال هم می شد، موضعگیری منفی نداشتند.

یک مطلبی راجایی خواندم که حزب جمهوری اسلامی در دفتر بنی صدر نیرو داشت بنابراین کارهای اورا رصد می شد، آیا صحت دارد؟

حزب اعضایزیادی داشت که همه جا پراکنده بودند. تا زمانی که امام نفرمودند «نظامی ها نبایدعضو حزب باشند»، خیلی سپاهی ها عضو رسمی حزب بودند. به عبارت دیگر می توان گفتتمام حزب الهی ها همه جا بودند، پس در دفتر آقای بنی صدر هم حضور داشتند. آنها میرفتند جاهای مختلف چنین حرف هایی را می زدند و همه هم می فهمیدند.

یعنی حضورنیروهای حزب جمهوری اسلامی در دفتر آقای بنی صدر با اراده حزب نبود؟

خیر، نیازی بهاین کار نبود. اعضای حزب همه جا بودند.

برخی می گوینداحمدی نژاد خیلی بدتر از بنی صدر بود اما تحمل شد، آیا نمی شد بنی صدر را تحملکرد؟

بدتر یا بهتربودن احمدی نژاد را خدا می داند اما اول انقلاب وضع خیلی فرق می کرد الان ستون ملاحظهمسئولان خیلی پهن شده است، ملاحظه می کنند اما ابتدای انقلاب ملاحظه نمی کردندبنابراین امثال بنی صدر را بر نمی تابیدند و هیچ کسی و هیچ جایی قبولش نمی کردند.یعنی مردمی که معتقد به انقلاب و اسلام بودند قبولش نداشتند، حتی آنها که به بنیصدر رأی دادند. بنی صدر در سال نخست پیروزی انقلاب خیلی فرصت طلبی کرد، وقتی جاسوسخانه را گرفتند، می رفت دائم مصاحبه می کرد تا آنکه در انتخابات ریاست جمهوری رأیآورد.

بنی صدر واقعاخائن بود؟

بله، خائنبود. هم در جنگ این واقعیت معلوم شد و هم وقتی که با ضد انقلاب همکاری کرد.

اما آقای میرسلیم،شمخانی و رحیم صفوی معتقدند بنی صدر خائن نبود یا خیانتش اثبات نشد؟

شاید به آنهاثابت نشده باشد اما وقتی کسی با دشمنان مستقیم انقلاب یعنی منافقین همکاری می کند،معنی اش چیست؟

دیدگاهی استکه می گوید «بنی صدر به خاطر رفتارهایی که از خود نشان داد تک افتاد، منافقین ازاین وضعیت سوءاستفاده کردند و به او چسبیدند اما بنی صدر بعدها متوجه اشتباهش شد»،نظر شما چیست؟

منافقین ازقبل انقلاب یعنی سال ۵۲ دنبال جذب افراد شاخص بودند، برای اینکه از آنهاسوءاستفاده کنند. بعضی هوشیار و زرنگ بودند و منافقین را می شناختند بنابرایناجازه ندادند که منافقین به آنها نزدیک شوند اما بعضی ها خودشان مثل بنی صدر یک تمایلیدر دل شان بود و دوست داشتند تمام توجه ها به آنها باشد و کسی از شهید بهشتی صحبتنکند. یعنی نفس بنی صدر، منافقین را به سمت او کشید. به عبارت بهتر منافقین و بنیصدر همدیگر را پیدا کردند چون یک مسیر داشتند و هر دو ضد انقلاب بودند. این مسئلهتنها برای بنی صدر اتفاق نیفتاد بلکه منافقین تلاش می کردند از مرحوم طالقانی هم استفاده کنند.

چه شد که بنی صدر به یکباره عزل شد؟

← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.