از اینستاگرام مسیح علی‌نژاد
آخ که چقدر این عکس را دوست دارم. حال و هوای خانه‌های خوبِ روستایی و رختخواب دست‌دوز و دلربای من. چقدر دلم پر کشید برای تمام سال‌های زندگی‌ام که روی زیراندازی که زرین خانمِ زبردستِ قمیکلا درست می‌کرد خوابیدم. توی حیاط پنبه‌ها را چوب می‌زدیم با چه شر و شوری، بعد مامان و دخترهای چند روستای همسایه که برای شاگردی پیش زرین خانم آمده‌بودند با هم پر سر و صدا و عاشقانه «دوآج» می‌دوختند. دواج‌هایی که مادرم می‌دوخت زبانزدِ تمام روستاهای اطراف بود. فکر نکنید من از دلتنگی به اغراق‌گویی افتاده‌ام. اصلا از من نشنیده بگیرید تمام اهالی قمیکلا گواهی می‌دهند که زری خیاط چه شاهکاری بود توی ده. قصه‌ی دامن‌هایی را که مادرم برایم می‌دوخت براتون گفتم؟ دامن‌های گُل‌گُلی از جنس پارچه‌های همین زیرانداز و‌دواجی که توی عکس می‌بینید دلم را پر داده به خانه. دلم می‌خواد روزانه قصه‌های آن خانه‌ی رویایی را اینجا بنویسم ‌‌دوباره جان بگیرد خاطراتم.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.