...
متنفسین!
نفس بکشید اینجا را
ما می رویم
که این هوا
هوای ما نیست!
زخمها خوردهایم اینجا
دامها دیدهایم
و نوشیدهایم
همه زهرها را
و قطعاً دیگر اینجا
جای ما نیست!
درمان دادهایم
و درد گرفتهایم
دردمان درد دارد
و کسی درمان نمیشود
و این
سزای ما نیست!
برای قرصی نان
قرصها خوردهایم ماهها
و این قرصها و ماهها
و این خوشهی پریده رنگ،
برای ما نیست!
پیر آمدیم
و زمان جوانمان نکرد
هر چه می گذرد
پیر هم نمی شویم!
و این پایی که به برزخ است؛
پای ما نیست!
ما شمال نبودهایم
که جنوب هم باشد
اصلا نه شرق بودهایم
و نه غرب
بالا بودهایم و این
قطب نمای ما نیست!
امضا نکرده بودیم که بیاييم
به جبر آمدیم
و میرویم
به اختیار،
که این جبر
و این قبر
قبای ما نیست...