'
سوال:
دوست داشتید یازدهمین جمعهی تابستانِ خود را چگونه بگذرانید؟
جواب:
به نام خدا
دوست داشتم یازدهمین جمعهی تابستان خود را شاد و پُرلبخند و بیترس، همنفس با انسانهای خوشذات و بیعقده و پخته و تکلیفروشن بگذرانم.
با آنها که میشود ساعتها به حرفهاشان گوش سپرد و خسته نشد.
با آنها که هر کلامشان مرهمیست و هر قصهشان امیدی و هر مثالشان گنجینهای.
با آنها که اعتماد را با نگاه برایت معنی میکنند و اطمینان را در دستهایت میکارند.
با آنها که...
میشود تا صبح نوشت.
'
'
'
پینوشت:
'
۱.ندهد هوشمندِ روشنرای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریاباف اگرچه بافندهست
نبرندش به کارگاهِ حریر
«سعدی»
«گلستان، باب هفتم»