|
ماجرای عشق ایرانی من؛ دیگه وقتشه!
|
| |||||
|
||||||
![]() |
![]() |
پاتریک موقع غیبتکردن درباره همسایهها تخمه آفتابگردان میشکند. نگین با کفش وارد خانه میشود و با صدای بلند فین میکند. این تغییرات برادر "غیرتی" نگین را به نتیجهای مهم رسانده: «دیگه وقت ازدواجه».