پاشنه طلا

مهدی پس از آشنائی با شیرین به او کمک می کند تا عطا را که پدر او را به قتل رسانده و با اسناد جعلی درصدد تصاحب کاباره ای است که به شیرین تعلق دارد، از سر راه او بردارد. برادرش محمود، که در رشته پزشکی تحصیل کرده است، به ایران باز می گردد، و به دختر دایی اش هما که، از کودکی نزد آنها بزرگ شده، علاقمند می شود. آن دو تصمیم به ازدواج دارند. اما مادر مهدی با این استدلال که اول باید پسر بزرگش ازدواج کند با ازدواج محمود مخالفت می کند. مادر، بدون اطلاع از علاقه هما به محمود، او را به عنوان شریک زندگی مهدی انتخاب می کند. محمود و هما که ناامید شده اند از گفتن حقیقت خودداری می ورزند. در ماجرایی عطا به قتل می رسد و مهدی، که با او سابقه نزاع داشته، متهم و دستگیر می شود. در غیاب او محمود، در عالم بی خبری، از هما هتک حرمت می کند. با دستگیر شدن قاتل عطا مهدی آزاد می شود و پس از نزاع با محمود و اطلاع از علاقه ی او به هما مراسم ازدواجشان را تدارک می بیند و خودش به سراغ شیرین می رود.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.