زندگی و مرگ امیر حسین بساطی: فرازهایی از یک داستان مستند
داستان این کودک جانباخته در قیام ژینا را حسین نوش‌آذر روایت می‌کند: در کسری از ثانیه یک سوزش عمیق وسط سینه‌اش و آنگاه از پیکرش جدا شد و معلق ماند. مثل این بود که به آسمان خون پاشیده باشند. از دوردست چهار شبح کوچولو بر ترک اسبی بالدار به سمت او در پرواز بودند. همه جا به رنگ خون بود و در پهنه افق، بر فراز کوه‌های بلند زاگرس زندگی حقیر جلوه می‌کرد...

← برای متن کامل، اینجا کلیک‌کنید.

← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.