گزارش صداوسیما از بازداشت سعید مرتضوی در یک ویلا در شمال ایران
۳۲
۴
۱۴
فیسبوک:
بازدیدها: ۲۵۰۸
۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ (22 April 2018)
← نظر کاربران را اینجا ببینید. ( تعداد نظرات: ۴ )
حدود ۶ سال پیش koroush31 گفت: [گزارش خطای کاربر] برای گزارش خطا باید ابتدا واردشوید یا ثبتنام کنید.۲۲۲۳
طرف دزدی کرده بود....اعدامش کردن... حالا این ادم کشته و فقط به 2 سال زندادن محکوم شده..
حدود ۶ سال پیش jalalibafti گفت: [گزارش خطای کاربر] برای گزارش خطا باید ابتدا واردشوید یا ثبتنام کنید.۳۴
«چاقو دسته خودش را نمیبُرد»
مطمعأ این هم یک بازی دیگریست که خود جمهوری اسلامی راه انداخته تا بدینوسیله بتواند افکار عمومی را به سمت خود جلب کند و تا مدتی اعتباری برای خود با فریب مردم کسب کند.
غافل از آنکه دیگر حنای جمهوری اسلامی برای مردم رنگی ندارد و مردم کاملا با این بازیهای جمهوری اسلامی آشنایی دارند و دیگر گول این بازیها را نمی خورند.
ننگ بر جمهوری اسلامی،
سرفراز ایرانی، پاینده ایران!
«چاقو دسته خودش را نمیبُرد»
مطمعأ این هم یک بازی دیگریست که خود جمهوری اسلامی راه انداخته تا بدینوسیله بتواند افکار عمومی را به سمت خود جلب کند و تا مدتی اعتباری برای خود با فریب مردم کسب کند.
غافل از آنکه دیگر حنای جمهوری اسلامی برای مردم رنگی ندارد و مردم کاملا با این بازیهای جمهوری اسلامی آشنایی دارند و دیگر گول این بازیها را نمی خورند.
ننگ بر جمهوری اسلامی،
سرفراز ایرانی، پاینده ایران!
حدود ۶ سال پیش Mirzaa گفت: [گزارش خطای کاربر] برای گزارش خطا باید ابتدا واردشوید یا ثبتنام کنید.۱
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی میمرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز سه نفر تو کوزه افتادند. روزها گذشت و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. ازهمسایگان پرسید: خیاط کجاست؟ همسایه به او گفت: خیاط هم در کوزه افتاد.