خشت و آینه

زنی کودک خود را در تاکسی هاشم می گذارد و می گریزد. هاشم در پی زن می رود، اما او را نمی یابد. هاشم کودک را به کافه می برد و با دوستانش درباره ی سرنوشت کودک مشورت می کند. او به رغم توصیه ی دوستانش به کلانتری می رود و افسر نگهبان از هاشم می خواهد که به پرورشگاه یا دادگستری مراجعه کند. هاشم بچه را همراه نامزدش تاجی، که خدمتکار کافه است، به خانه می برد و تاجی از بچه مراقبت می کند و به او دلبسته می شود. صبح روز بعد هاشم بچه را تحویل پرورشگاه می دهد و تاجی در اعتراض به هاشم به پرورشگاه می رود، اما با انبوهی بچه ی پرورشگاهی رو به رو می شود. قبل از آنکه تاجی از پرورشگاه خارج شود هاشم با تاکسی آنجا را ترک می کند.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.