مرد هزار لبخند

«حسن کبابی» و دوستش «اسمال» در قمار رقیبی ندارند. حسن کبابی دست از قمار کشیده و به کار تازه ای مشغول می شود. اسمال از طریق قمار به پول و مکنت می رسد و با دختر مرد پولداری آشنا می شود. قصد اسمال فریب دختر است اما حسن کبابی که راننده ی پدر دختر است شبی که اسمال می خواهد به دختر که از فرط مستی از خود بیخود شده، تجاوز کند، به موقع رسیده و مانع می شود و بعد هم چون به دختر علاقه مند شده و این علاقه نیز متقابل است،
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.