رامشگر

جعفر در شب عروسی به رقاصه ای به نام شهین دل می بند و به همراه دوستش جمشید به دنبال او به شهر می رود. جعفر شهین را در یک بنگاه شادمانی می یابد و مطلع میشود که او اسیر دست اسماعیل است. شهین پیشنهاد جعفر را برای زندگی مشترک نمی پذیرد و کارش به دربه دری می کشد. همسر جعفر به دنبال شوهرش روانه شهر می شود و به دام اسماعیل می افتد . در لحظه ای که اسماعیل قصد اغفال زن را دارد جعفر سر می رسد و با او در گیر می شود . شهین، به قصد تلافی ، اسماعیل را با کلنگ از پا در می آورد و گرفتار ماموران پلیس می شود، و سرانجام جعفر و همسرش به روستا باز می گردند.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.