شهر آشوب

مرد متمول به منظور اصلاح پسر لاقید و تنبلش ناگهان شایع می کند که در گذشته همه ی ثروتش را به سازمان های خیریه بخشیده است پسر ناچار به کاری مشغول می شود. او به زودی با دختر مرد ثروتمندی آشنا شده و پس از چندی هر دو به هم علاقمند می شوند، اما پدر دختر با ازدواجشان مخالفت می کند. پسر به فعالیتش ادامه می دهد و در همین حال که پدر مطمئن شده پسرش روحیه ی کار و زندگی پیدا کرده ظاهر می شود و تسهیلات لازم را برای ازدواج دو دلداده مهیا می کند.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.