اشک یتیم

نسرین، همسر پزشکی به نام احمد در اتاق عمل فوت می کند. احمد که با پسرش نادر زندگی می کند، مدتی بعد با زنی بیوه به نام شوکت آشنا می شود و با او ازدواج می کند. شوکت، که پسری به نام حمید دارد، نادر را می آزارد. احمد به توصیه ی شوکت نادر را به مدرسه ی شبانه روزی می سپارد، اما شوکت که درصدد تصاحب ثروت احمد است مردی به نام محسن را اجیر می کند تا نادر را به سر به نیست کند. نادر از مدرسه می گریزد، و پیرمردی به نام صادق او را به خانه ی خود می برد. محسن کودک دوره گردی به نام علی را که شباهت به نادر دارد تعقیب می کند. احمد که از رفتار خود نسبت به پسرش پشیمان است گم شدن نادر را در روزنامه به صورت آگهی منعکس می کند. صادق آگهی را در روزنامه می بیند و نادر را نزد پدرش بازمی گرداند. وقتی محسن علی را به خانه ی شوکت می برد پلیس سرمی رسد و شوکت و محسن را دستگیر می کند. صادق نیز علی را به فرزندخواندگی می پذیرد.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.