همراهان

جمیله، که حاضر نیست با بشیر ازدواج کند، از ایلش می گریزد، و والی، که مأمور باز گرداندن جمیله است، او را به پدرش اصلان تحویل می دهد. والی که به جمیله علاقمند شده او را از اصلان خواستگاری می کند؛ اما پدر او را می راند و مراسم ازدواج دخترش و بشیر را برگزار می کند. والی دختر را می رباید و به میان ایل خود می برد. اصلان مردی به نام رضا قرقی را برای بازگرداندن دخترش مأمور می کند. رضا جمیله را باز می گرداند؛ اما در میانه ی راه بشیر و افرادش سرمی رسند و دختر را با خود می برند. بشیر، که پیش از این مرتکب قتل شده، اصلان را تهدید می کند که دخترش را برای ازدواج با او مجاب کند، و جمیله اجباراً با درخواست بشیر موافقت می کند. نرگس، نامزد سابق بشیر، که شاهد قتل بوده، ژاندارم ها را خبر می کند و بشیر به دام می افتد. جمیله با والی و نرگس با رضا زندگی مشترکی را آغاز می کنند.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.