خورشید می‌درخشد

«صفرعلی» به همراه همسرش «محبوبه» و پدر او به تهران می آید تا درآمد بیشتر و زندگی مرفه تری به دست آورد. صفرعلی طی حادثه ای با مردی به نام «خلیل» روبرو می شود که فوق العاده به او شبیه است و از ثروت فراوانی نیز برخوردار است. خلیل با وجودی که همسر دارد اوقاتش را در کاباره ها می گذارند و بعد از آشنایی با صفرعلی او را نیز به این راه می کشاند و سعی می کند محبوبه را به دام اندازد. صفرعلی پس از درگیری هایی به تهران و جاذبه هایش پشت می کند و به همراه همسر و پدر او به دهکده ی خود بازمی گردد تا به زندگی ساده و آبرومندش ادامه دهد.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.