اسم پايتختو با خون ، مي نويسم واسه يادداشت
تنها چيزی که تو دنيا، روی پاهام نگه م داشت
سر و ته کنم تو جاده، مقصدم تهش همين جاست
وسط برجای تهرون، ازدحام شعر و روياست
مي گذره اين روزا از ما، ما هم از گلايه هامون
عادی میشن شن اين حوادث ، اگه سختن اگه آسون
توي پاييز مجاور، وسطای ماه آذر
شد قرارمون که با هم، بزنيم به سيم آخر #بی_هوایی