از اینستاگرام مسیح علی‌نژاد
دل نوشته ای از پدر #مصطفي_كريم_بيگي که در #عاشواي٨٨ کشته شد .

بی شک تمام می شود این روزها که انسان برای بقا انسانی را به گلوله می بندد.
مصطفی جانم
عزیزِ بابا
تو با نگاهی دوخته بر سینه آسمان ترکمان کردی، آنگاه که سنگ فرش خیابان از خون ات گرم می شد و انسانیت شعاری بر لبان دولتمردان بود.
ما ماندیم و این آدم کشان که بر خون ریخته شده ات هنوز طناب دار می بافند.
مادرت و مادران این سرزمینِ گلگون از کفن های سرخ، خواب قنداق کودکان شان را می بینند و آنان که سجده بر چوبه های دار می بردند به قنداق تفنگ ها می اندیشند.
فرزندم
پسر دلبندِ بابا
بودن را تاب نیاوردی. در این سرزمینِ غم زده هنوز هر صبح چون تو آزادی خواهانی را به قتلگاه می برند و قلب ما، پدران و مادرانِ انتظار بر درگاه خانه تا ابد میخکوب می ماند.
مصطفی جانم اینجا هنوز ما در بی راهه های زمان، در این زمانهء نامردمی ها فریاد می کشیم "دیگر بس است کشتنِ جوانان" را و هنوز خون می خواهد گویی مسیر پر فراز و نشیب آزادی خواهی.
مصطفی جانم دیری ست رفته ای و مادر هنوز با صدای سنج و زنجیر عاشورائیان از خود بی خود، لالائیِ کودکی هایت را زمزمه می کند.
مصطفی جان
یکدانهء بابا
نام ات گره خورده است با تاریخِ شمشیر بر کشیدن حاکمانِ جور. نام ات گره خورده است با تاریخِ ایستاده مردن.
وقتی وحید لب بست و جان داد در راه احقاق حق،
وقتی علیرضا با ضرب کارد در سلولی تنگ سلاخی شد،
وقتی طناب دار، شرمگین بر گردن زانیار ناچار بر خود می پیچید و راه نفس را تنگ می کرد،
وقتی جوانان عرب، کُرد و بلوچ هر صبحگاه با رقص بر چوبه های دار دامن کشیدنِ خورشید را اندوهگین می کنند،
آخرین نگاه ات را در ذهن مجسم می کنم.
مصطفی جانم
نگفتم ات نرو که پنهان شدن پشت دیوار های ترس را تاب نمی آوردی. اگر می ماندی، یا همچون ده ها و صدها یار دبستانی ات پشت دیوارهای زندان های شان مو سپید می کردی و یا چوبه های دار شرمسارِ قامت رعنای ات می شد.
دردانه بابا. نگفته بودم ات؟ مریم هنوز عاشقانه های کودکی های تان را با لبخند زمزمه می کند. هنوز بر بازوان ستبر ات سر می گذارد و خواب های عاشقانه می بیند. .

ادامه در بخش نظرات
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.