از اینستاگرام شاهین نجفی
دیروز در جلسه‌ی شعرخوانی و رونمایی ازازیل در هامبورگ حالِ عجیبی داشتم و در آن فضای صمیمی، تنها حسرتم این بود که عزیزانِ هم‌نفس و هم‌بغضم از ایران در کنارم نیستند. آنها که در جلسه چشمان‌شان خیس شد مرا ببخشند. انگار هرچه پیرتر می‌شوم، کم طاقت‌تر و حساس‌تر می‌شوم. مادرم مرا ببخشد که عذابِ وجدان نبودنش بر دوشم خواهد ماند. چرا اینگونه برای سرزمینم اشک می‌ریزم؟ دوازده سال از غربتم گذشته و همچون حیوانی کودک در عطشِ مادر... بگذار بخندم و ای کاش وقت مرگ هم لبخند بر لبم باشد تا ستم‌پیشگان شاد نشوند.
← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.