|
|
|
به نظر من خیلی مواقع برعکس آنچه به نظر میآید نه اهداف و آرمانها که روش و منش آدمها برای نیل به اهداف است که تفاوتها و شباهتهای بنیادین میان آنها را شکل میدهد. فرق ندارد شما برای رضای خدا یا شیطان دست به کشتن آدمی بزنید که فقط با شما اختلاف عقیده دارد. شما قاتل هستید.
شک ندارم بسیاری از هموطنانی که امروز سنگ فلسطین را به سینه میزنند و همزمان، مشغول یا موافق با سرکوب شهروندان معترض دگراندیش کشور خود هستند، اگر در خانواده یهودی ارتدکسی در اسراییل به دنیا آمده بودند، الان به تندترین شکل مشغول یا موافق کشتار فلسطینیان بودند. فریب جبر جغرافیا و آرمانهای ظاهرا متضاد را نخوریم. رفتارها یکی است.
راننده اسنپی که به خاطر اعتقادات مذهبی و به قول بعضی در جهت قانون (!) مملکت، مسافری را از ماشین بیرون انداخته و مورد تقدیر صداوسیما و نهادهای حکومتی و قوه قضاییه قرار گرفته، بابت جبر جغرافیا و زاده شدن در کشوری که بخشی از آن بافتی قشریمذهبی و حکومتی دیکتاتوری مذهبی دارد چنین مسلک و باوری دنبال میکند، این جبر جغرافیاست. با این شکل رفتار و منش، شک ندارم اگر ایشان آمریکا زاده شده، هفتاد سال پیش راننده خطوط اتوبوسرانی مونتگمری الابامای آمریکا بود با همین شدت و غلظت سیاهپوستان خاطی را از اتوبوسش بیرون پرت و به این حرکت افتخار میکرد.
رفتارهای اینچنینی در جامعهای که زمانی بردهداری و رفتار تحقیرآمیز با سیاهپوستان یک هنجار و حتی قانون رسمی کشور تلقی میشد باعث شد که کم کم شهروندان مخالف تبعیض، خطوط اتوبوسرانی تبعیضگر را تحریم کنند، قانون تبعیضگر را زیر پا بگذارند و منشا تغییر قانون و عرف شوند. در اول تعداد معدودی چنین کردند، جریمه و زندان شدند و حتی مهر هنجارشکن و قانونشکن خوردند و از سوی بخشی از جامعه ملامت هم شدند، تا کمکم اعتراض مدنی گسترش پیدا کرد . منشا تغییرات شد.
هفتاد سال از آن موقع گذشته. دیگر کسی رانندگان اتوبوس قانونگرای مونتگمری آلاباما را تقدیر یا از آنان به نیکی یاد نمیکند. هنجارشکنان آن دوران هم به عنوان آغازگران تغییرات و لغوکنندگان تبعیضات یاد میشوند.
در تغییر و تحولات امروز جامعه، ما کجا ایستادهایم؟ چه کنیم تا اسیر و برده جبر جغرافیا نباشیم؟