نقویان: حاکمان این‌قدر پشت‌ِصحنه و پشت‌ِپرده درست نکنند
نقویان با بیان اینکه روحانیت آن جایگاه اصلی خودش را دارد کم کم از دست می دهد گفت: با اینکه مردم یک شناخت و یک لطفی به من دارند ولی در عین حال در کوچه و خیابان و رفت و آمدها و ترددها می بینم افرادی هستند که حتی حاضر نیستند سلام ما را جواب بدهند.

فائزه عباسی: وقتی صحبت از روحانیت وتحصیل کرده های حوزه علمیه به میان می آید ناخودآگاه یک شیوه خاص صحبت کردن آن هم باروش و منشی خاص در ذهنمان نقش می بندد اما این تازمانی است که با شخصیت هایی مانند حجت الاسلام نقویان هم صحبت نشده باشیم. او کهدر محضر آیت الله محقق داماد شاگردی کرده است عقایدی متفاوت نسبت به طبقه خویشدارد و هیچگاه منفعتش را بر نقد ترجیح نداده است. برخی اظهارات انتقادی او باعث شد تا حکم ممنوع التصویری‌ بر فعالیت های او زده شوداما حتی این حکم هم نتوانست مانع از وعظ های او شود.

ماجرای تجمع درمدرسه فیضیه و تریبون های سیاسی مداحان باعث شد تا دقایقی را نزد این روحانی منتقدبگذرانیم و از او درباره وضعیت امروز کشور بپرسیم. گفت و گوی ما بر محور یک سوالاساسی شکل گرفت و آن سوال این بود " در یک حکومت دینی آیا روحانیت باید زبانمردم باشد یا زبان حاکمیت"وی معتقد است روحانیت باید در روش خود تغییر ایجادکند. او می گوید: برخی ها نباید انتظار داشته باشند همه روحانیت بیانیه‌ای در جهت سقوطنظام بدهند اما زبان انتقاد لازم است که طبقه اصیل این زبان را دارد.

صحبت با نقویان بهرابطه او با دفتر رهبرانقلاب هم رسید. اگر می‌خواهید ازجزئیات گپ و گفت خبرآنلاین با حجت‌الاسلام ناصر نقویان بیشتر بدانید می‌توانید درادامه مشروح این مصاحبه را بخوانید:

این روزها بحث رابطهروحانیت و حاکمیت زیاد مطرح می شود. بحث اینکه قبل از انقلاب رابطه روحانیت باحاکمیت مشخص بود که نسبت به آن موضع داشت. اما الان این موضوع یک مقدار مبهم شده.آیا روحانیت عین حاکمیت است یا باید طرف مردم باشد. درباره این رابطه می شود توضیحدهید.

این سوال شما یک پیشفرض پنهان و مستتر دارد و آن اینکه اگر یک حاکمیت یا دولتی درست براساس خواست همهملت یا اکثریت قریب به اتفاق ملت یا اکثریت آرا عمل کند طبیعتا روحانیت هر طرف کهباشد طرف ملت است. چون حکومت هم با ملت و براساس آرای ملت است و همانطور عمل میکند که مردم می خواهند و همانی را تصویب می کند که منافع مردم را تامین می کند واز همان چیزی دوری می کند که مورد نظر مردم است در نتیجه روحانیت چه طرفدار مردمباشد چه حاکمیت، طرفدار یک حقیقت است. مثل اینکه می گویند همه به قانون عمل کنند،اگر وزیر و رئیس جمهور و رهبر هم به قانون عمل کردند، مردم هم همین را می خواهندپس روحانیت هر طرف باشد طرف ملت است. اما اگر بین حاکمیت و مردم یک تقابلی بود،مردم یک چیزی می گویند حاکمیت طور دیگری عمل می کند، مردم در محافل خصوصی و نیمهعمومی و عمومی های کوچک یک خواسته و یک رای دارند، حاکمیت طبق منافع یا خیالاتخودش به سمت دیگر می رود. آنجا آن وقت باید تکلیف روحانیت مشخص شود که در اینتقابل آرا و رفتارها طرف مردم است یا حاکمیت. ما اول باید این را برای جامعه مشخصکنیم که آیا الان در جامعه ما آنچه حاکمیت با تعریف و خواست خودش عمل می کند، باآنچه افکار عمومی اقتضا می کند و اکثریت مردم می خواهند تضاد و تقابل دارد، آن وقتببینیم تکلیف روحانیت در این میان چیست. شما اول موضع خودتان را مشخص کنید تا منپاسخ بدهم.

اگر برخی ها توقع داشته باشند که روحانیت همه یک باره یک بیانیه برای سرنگونی نظام بدهند خب این اشتباه است. روحانیت هم مثل مردم است. شما در جمع های خصوصی روحانیت می بینید همین انتقادها و چالش ها هست. یک سری خبرها هم به مردم نمی رسد. شخصیت هایی که خدمت رهبر می رسند و خیلی صریح و شفاف نظرات و انتقاداتشان را می گویند و رهبر هم توصیه هایی دارد.

امروز به نظر می رسدیک گپ میان حکومت و مردم ایجاد شده است که اگر این گپ نبود قطعا ما نباید شاهد برخی از اعتراضات می بودیم آیا شما قائل به این گپ هستید و دوم اینکهجایگاه روحانیت در این فاصله کجاست؟

البته عده ایمعتقدند که فاصله ای نیست، مثلا در نماز جمعه ها اینطور گفته می شود که اکثریتمردم حاکمیت و تصمیمات کلان آن را قبول دارند، یک تعداد اقلی هم، مثل آن آقای رئیسجمهوری که گفت یک تعداد خس و خاشاک در اقل هستند وگرنه اکثریت با ما هستند. اما منبه عنوان یک طلبه ای که در مردم هستم و با مردم و با اقشار مختلفی ارتباط دارم حسمی کنم اینطور نیست بلکه اکثریت مردم حداقلبه یک سری از تصمیمات منتقد هستند و اشکالات جدی دارند. آن وقت در بین این مردمهمه قشری هست، از حد مرجعیت در حوزه تا اساتید دانشگاه، تا دانشجوها و طلبه هایمعمول تا مردم کوچه و بازار و آن خانم خانه دار یا آقایی که در یک روستایی کشاورزیو دامداری می کند، می بینیم در بسیاری از اتفاقاتی که در جامعه می افتد و از ناحیهحاکمیت تصمیم گیری و اعلان می شود مردم منتقد هستند و همراه و هم فکر با مسوولاننیستند و شما امروز به راحتی می بینید که در این شبکه های مجازی، قطعاتی از سخنانمسوولین که مثلا در زمانی که می خواستند رای بیاورند گفتند با الان که یکی دو سالاز تثبیت یک قدرتی گذشته بیان می کنند، می بینیم خیلی فرق کرده و تفاوت کاملاآشکار است. یا سیاست های کلان نظام در برهه ای با برهه دیگر فرق کرده. سخنانی که اوایل انقلاب گفته می شد الان گفته نمی شود یا توصیه هایی که حضرتامام داشتند عمل نمی شود. نکته هایی که در نوشته ها و گفته های امثال شهید مطهری وشهید بهشتی بوده عمل نمی شود، علاوه بر همه اینها آمار مفاسد و ناهنجاری ها و مشکلات اجتماعی در مقایسه باکشورهای دیگر می بینیم آمار هم نگران کننده است و رضایتمندانه نیست. به خصوصافرادی که به کشورهای دیگر می روند، تجارتی دارند یا برای دیدن عزیزی می روند وبرمی گردند، سوغاتی که از اتفاقات سیاسی و اجتماعی آن کشورها با خودشان می آورندبا آنچه در جامعه ما می گذرد تفاوت ها زیاد است. این نشان می دهد میزان رضایتمندی مردم خیلی پایین آمده و مردم ناراضی هستند و حاکمیت بایدفکری به حال این موضوع بکند.

با توجه به این صحبتهای شما، جایگاه روحانیت در این موضوع کجاست؟به نظر شما جایگاه روحانیت نزد مردم امروزبه نسبت قبل از انقلاب تغییر کرده است؟

روحانیت همیشهپشتوانه مردم بودند و مردم در خصوصی ترین و شخصی ترین مسائلشان تا عمومی ترینمسائل به روحانیت تکیه می کردند، گاهی پناه می بردند، گاهی درد دل می کردند. کسیکه خصوصی ترین مسائلی که به همسرش یا پدرش یا حتی برادرش نمی گفت به روحانی مورداعتمادش می گفت. احساس این است که به اینپناهگاه بودن، این ملجا و مرجع بودن روحانیت خدشه وارد شده و الان شما در مساجدنوع کسانی را که می بینید تردد می کننددیگر همه اقشار نیستند. اولا این حضور بسیار کم شده، ثانیا به یک قشر خاصی ازمیانسالان به بالا منحصر شده. نسل جوان و نسل تحصیلکرده را در نماز جماعت و یانماز جمعه ها کم می بینید. در حضورهای رسمی کم می بینید. این نشان می دهد کهروحانیت آن جایگاه اصلی خودش را دارد کم کم از دست می دهد و با اینکه مردم یک شناختو یک لطفی به من دارند ولی در عین حال در کوچه و خیابان و رفت و آمدها و ترددها میبینم افرادی هستند که حتی حاضر نیستند سلام ما را جواب بدهند. شاید اگر در این سالها به دلیل اینکه مردم حاکمیت را از آن روحانیت می دانند و روحانیت را در مسائلسیاسی مصدر امور می دانند، به این جایگاه خدشه های جدی وارد شده و روحانیت واقعااگر بخواهد آن جایگاه و مقام اصلی خودش را حفظ کند باید یک تلاش و تکاپوی دیگری رابه اتفاقاتی که دارد می افتد ضمیمه کند. از طرف دیگر هم روحانیت به یک سردرگمیدچار شده. از یک طرف حاکمیتی را می بیند که منتسب به روحانیت است. بالاخره رهبراناصلی جامعه ما روحانیت هستند. رهبر کبیر انقلاب یک روحانی والامقام بوده. رهبرفعلی انقلاب یک مرجع تقلید و یک روحانی والامقام است و بسیاری از شخصیت های اصلینظام از روحانیت هستند. از سوی دیگر می بیند این مردم مسلمان پناهگاهشان روحانیتاست و این سردرگمی و اضطراب و ناچاری که روحانیت می بیند که اگر یک طرف را بگیردطرف دیگر هم از خودش است، مثل پدری که گیر می کند بین دو تا فرزندش. طرف این رابگیرد آن یکی دلشکسته و ناراحت می شود. و اینجا یک هوشمندی و یک حق گویی فراتر ازاتفاقات معمولی می طلبد و یک هزینه دادن هایی که بعضی حاضر به دادن آن نیستند.قرآن می گوید وقتی بین دو گروه مسلمان دعوا شد، حاکمان و رهبران اصلی جامعه بایدصلح ایجاد کنند. مثل این دلالها که دیدید چطور معامله را جوش می دهند. یک مقدار ازفروشنده می خواهند قیمت را پایین بیاورد و یک مقدار با خریدار صحبت می کنند تابالاخره این معامله جوش بخورد. روحانیت هم باید همین باشد. در ادامه می گوید اگرکسی خواست گردن کشی یا ظلم کند یا از حد خودش پایش را فراتر بگذارد، آنجا دیگرنباید طرف ظلم یا ظالم را بگیرند، آنجا باید خدا را در نظر بگیرند و حتی اگر شدهاز پست و مقام خودشان بگذرند و به خاطر خدا این هزینه ها را بپذیرند.

این فقط مسوولان ما هستند که آنقدر عطش خدمت دارند، احساس تکلیف دارند شب خوابشان نمی برد که می خواهند برای بار دهم هم بیایند. اگر رئیس جمهور نشدند نماینده مجلس شوند، وزیر شوند یا خلاصه یک پستی داشته باشند. مشخص است که این پست خیلی شیرین است

چقدر روحانیت حاضراست این هزینه ها را بدهد؟ شما یکی از افرادی بودید که هزینه دادید، یا آقای زائری مدتی ممنوع التصویر و ممنوع المنبرشدند؛ چقدر روحانیت این کار را می کنند و از حق خودشان می گذرند برای این که طرفحق را بگیرند؟

این سوال باز هم بهآن پیش فرض ربط دارد که واقعا الان یک بحثی باید مشخص شود که واقعا حاکمیت با تعمدیا یک رویکرد غیر عدالت آمیز دارد مملکت را اداره می کند یا روییک ناچاری و گرفتاری و اضطرار بین بد و بدتر کار می کنند. ما اینجا یک گپ دیگر همداریم. اختلاف بین آنچه که دارد اتفاق می افتد و آنچه که واقعیت قصه است. من چندروز پیش جایی بودم، پیش یکی از این آقایانی که در مسائل اقتصادی دستی دارد، از اوپرسیدم چرا اینگونه است. ایشان گفت خیلی وقت ها ما که بیرون گود هستیم یک چیز میبینیم اما وقتی من فلان پست اقتصادی را داشتم، نامه هایی که در کارتابل من می آمد،اتفاقاتی که من از نزدیک از آن باخبر بودم، اقتضائات دیگری داشت. ما یک گله وخواسته ای که از حاکمان داریم این است که اینقدر پشت صحنه و پشت پرده درست نکنند.اینقدر اتفاقات جامعه را تودرتو نکنند. اخباری که در دست مردم است چندلایه وچندگونه و هزارتو شود که اصلا دوغ و دوشاب قاتی شود و خبر راست و دروغ مشخص نباشد.بخشی از این را خود حاکمیت مقصر است. صداوسیما یک خبر را یک مدل می گوید، حاکمیتجور دیگر، بی بی سی جور دیگری. شبکه های مجازی مدل دیگری می گویند و پچ‌پچه هایمردم هم مدل دیگری. آدم نمی فهمد واقعیت این خبر چطور است و کذب و شایعه آن چقدراست و اگر ما یک منبع درست و موثقی داشتیم که همه به آن می توانستند تکیه کنند واو هم روی خبری که می دهد بتواند پافشاری کند که اصل خبر همین است و هیچ پشت پردهای ندارد، آن وقت بسیاری از این مشکلات حل می شد و شایعات از بین می رفت و حتیدعواها و نزاع های مردم از بین می رفت. بخشی از اتفاقات مثل قوانین طب و ریاضی میماند. درست است که ممکن است دو طبیب با هم اختلاف نظر داشته باشند ولی وقتی نتیجهآزمایش آمد هر دو طبیب یک تشخیص را می دهند که مثلا این بیمار سرطان دارد. کسی کهسواد ندارد ما با او کاری نداریم ولی کسی که پاتولوژی خوانده باشد یک نظر را میدهد. وقتی معادله ریاضی شد همه می دانند که مثلا تو هندسه خواندی می فهمی که مجموعاضلاع یک مثلث چه می شود. این دیگر دعوا ندارد. ما امروز میبینیم که یک مدتی تصمیم می گیرند به هر کس که می خواهد خارج از کشور برود هزار دلار بدهند،بعد از مدتی که به قول مولانا این را کودکان خُرد هم فهمش می کنند که این آنقدرپول دارد که می خواهد برود خارج از کشور، بعد شما هزار یورو هم به او می دهید واین پول رفت و برگشتش را هم درمی آورد و یک چیزی هم برایش می ماند؛ آن وقت یک نفربرای دارو به مشکل می خورد یا در پول اجاره خانه چهل متری اش مانده. معلوم است کهاین کار روی یک بی تدبیری به تمام معنا بوده و هیچ جای دفاع ندارد. بعد هم که اینقانون را برمی دارند هم نمی گویند چه کسی این قانون را گذاشته و چرا و اگر یک عدهای آن وسط یک منافعی بردند باید پاسخ بدهند یا حداقل باید بیایند از مردم عذرخواهیکنند.

این اتفاقات باعث می شود که جامعه چندلایه می شود. موبایل موبایل است هیچ کسآن را با کنترل تلویزیون اشتباه نمی گیرد. نمی شود چند بحث پیش بیاید که ایناستکان است یا چیز دیگر. ما چنین اشتباهاتی نداریم. چطور می شود در مسائل سیاسیاین همه اختلاف نظر باشد. یکی می گوید برجام به نفع ما است، یکی می گوید به ضرر مااست. چرا این اختلافات است؟ چون اطلاعات درست به مردم داده نمی شود. وگرنه یکقرارداد که ده ماده دارد، سرجمع و معدلش مشخص است. اگر دو بندش هم به ضرر ما استما باید بیاییم توضیح بدهیم که بله به این دلایل ما امتیاز دادیم. چرا این را بهمردم نمی گویند؟ کجای کار می لنگد؟ و اگر به این ملت اعتماد داریم که اینقدر فهم وفرهیختگی دارند که اگر به طور شفاف مسائل را بگوییم و پشت پرده ها را زیاد نکنیم،این مردم بتوانند ما را درک کنند و به ما حق بدهند. تازه از همه اینها بالاتر، یکچیزی حق است ولی مردم فعلا آن را نمی خواهند. آیا یک حاکمیت دینی می تواند خودش،افراد خاص خود را بر ملت تحمیل کنند؟ ما نه در مبانی دینی چنین چیزی داریم و نه درمبانی امروز دنیا. یک زمانی در تهران اگر یک دختر یا پسرمجرد می خواست خانه ای اجاره کند، هر بنگاه داری حتی در بالای شهر می گفت ما بهدختر و پسر مجرد خانه نمی دهیم، اینجا خانواده زندگی می کنند. حالا آنقدر تقاضازیاد شده که نمی توانند ندهند.

به نظر شما الان دولت جمهوری اسلامی می تواند اینرا قدغن کند که مثلا هیچ بنگاه داری حق ندارد به هیچ دختر و پسر مجردی خانه بدهد؟خب شما این همه دانشگاه زدید. دختر بندرعباسی آمده تهران، دختر تهرانی را بردیمیبد، دختر میبدی را بردی قائم شهر و ... شما چرا این کار را کردید؟ پس حاکمیت یکبخشی خودش مقصر است و یک بخشی خواسته مردم است حتی ناحق. پس حقی ندارد حالا کهمردم چیزی را می خواهند ما به عنوان حاکمیت جلویش بایستیم. طبق کدام مبنا و اصل وتئوری ما این حق را داریم؟ و اگر این اختلافات بین مسوولین و مردم، به انضماماینکه بخشی از مسوولین قطعا اشتباه می کنند و از روی هوی و هوس تصمیم می گیرند نهروی یک مبانی درست. به یک رئیس جمهور این حق داده نشده که یک وزیری که خارج ازکشور مشغول مذاکره دیپلماتیک است، او را آنجا عزل کند. هرگز چنین حقی ندارد. نهعقل این حق را به او داده، نه شرع، نه عرف، نه حکمت یک ملت. جز هوس خودش. یک کسیباید در مقابل این هوس بایستد. رئیس جمهور امریکا هم اگر حکمی صادر کرد، یک دادگاهمی تواند آن را لغو کند کمااینکه این کار را کردند. در نظام خودمان هم داریم که ولایت فقیه یعنی در محدودهفقه، آن هم با ابزاری که همه فقها دارند، بهانضمام شرط عدالتی که در مقام عصمتی باشد می تواند آن تصمیم را در این دو محدودهبگیرد. وقتی که هر کدام از این دو شرط مخدوش شد؛ یا در حوزه فقه و فقاهت نبود یادر حوزه عدل و عدالت نبود، ان ولی فقیه هم خود به خود معزول می شود علاوه براینکهمجلس خبرگان می تواند او را عزل کند. ما اگر بیاییم این مبانی را درست کنیم به نظرمن بسیاری از مسائل و تنش ها حل می شود. ولی چه کنیم که یک عده از مسوولین گوششانبدهکار نیست و یک عده از مردم هم به وظایفشان توجهی ندارند و هر روز که می گذرد بهنظر من این کانال حفر شده بین مسوولین مردم عمیق تر و بزرگ تر می شود.

احساس این است که به این پناهگاه بودن، این ملجا و مرجع بودن روحانیت خدشه وارد شده و الان شما در مساجد نوعا کسانی را که می بینید تردد می کنند دیگر همه اقشار نیستند. اولا این حضور بسیار کم شده، ثانیا به یک قشر خاصی از میانسالان به بالا منحصر شده. نسل جوان و نسل تحصیلکرده را در نماز جماعت و یا نماز جمعه ها کم می بینید. در حضورهای رسمی کم می بینید. این نشان می دهد که روحانیت آن جایگاه اصلی خودش را دارد کم کم از دست می دهد

شما در نهایت اینسوال من را جواب ندادید؛ با توجه به این فاصله هایی که گفتیم وجود دارد چقدرروحانیت حاضر است هزینه بدهد و در مقابل این مسائل بایستد؟

روحانیت مثل بقیهاقشار به بخش های مختلفی تقسیم می شود. یک عده که تعدادشان هم زیاد نیست اینها دربدنه حاکمیت هستند. برخی منافع شان آنجاست مجبورند از این منافع دفاع کنند حتی حقرا ناحق جلوه بدهند، ناحق را حق جلوه بدهند که آن پست را داشته باشند. یک عده دیگرطلبه های تازه به میدان آمده ای هستند که نه سواد علمی، نه فقهی وتاریخی بالاییدارند و نه تقوای بالایی دارند. مثل دانشجوهای ترم دوم و سوم که همدیگر را آقایدکتر و مهندس هم صدا می کنند. اینها را نباید به پای روحانیت بگذاریم. می ماند آنبخش اصیل و عمیق این قشر. در این بخش هزینه های زیادی دارند می دهند. خیلی ها ازبسیاری از مواهب و منافعشان افتادند.

آقای زائری؟

خیلی بالاتر از آقایزائری و امثال بنده. در حد بعضی مراجع که یک جورهایی بایکوت خبری، اجتماعی و رسانهای هستند و تاوان های بزرگتری هم می دهند. یک عده هم به این چالش دچار هستند کهامروز اگر از این نظام با همه مشکلاتی که دارد دفاع نکنیم آیا آلترناتیو بهتریداریم؟ اینجا یک گروه می گویند باید انتقادات صریح و شفاف و روشن با هر هزینه ایداشته باشیم و گروه دیگر هم می گویند باید با احتیاط پیش برویم مباد که بدترشود. مثل یک مریضی که بین دو پزشک حاذق می رود هر کدام یک روش مداوا را می گوید.اینها نه روی هوی و هوس است نه نادانی نه بی اطلاعی. اینجا هم همین است. اگر مردمتوقع داشته باشند که همه یک باره یک بیانیه برای سرنگونی نظام بدهند خب این اشتباهاست. روحانیت هم مثل مردم است. شما در جمع های خصوصی روحانیت می بینید همینانتقادها و چالش ها هست. یک سری خبرها هم به مردم نمی رسد. شخصیت هایی که خدمت رهبرمی رسند و خیلی صریح و شفاف نظرات و انتقاداتشان را می گویند و رهبر هم توصیه هاییدارد. اینها در خبرهای کلاسه شده و به اصطلاح نه چندان قابل انتشار برای اقشارخودش گفته می شود. بعد هم همه مشکل ما برای داخل نیست. ما یک ملتی هستیم، انقلابکردیم، منافع قدرت های بزرگ را به خطر انداختیم آنها هم حاضر نیستند دست بکشند،فشارهای بین المللی داریم، به انضمام بی تدبیریها و بی تقواییهایی که کردیم امروزما را به اینجا رسانده. در یک جمع بندی سه عامل ما را به اینجا رسانده. عاملدشمنان، بی تدبیری مسوولین و بی تقوایی. این سه دست به دست هم داده. چه مقدار هرکدام سهم دارند باید در یک آنالیز دقیق بررسی و معین شوند. ولی در مجموع من فکر میکنم آن بخشی از روحانیت که باید انتقاد کند یا فریادی بکشد برای حق خواهی یا حقطلبی، دارد آن کار را می کند. منتهی اگر مردم توقعی داشته باشند که یک باره یکفریادهای بسیار گوش خراش یا اتفاقات عجیب غریبی بیفتد، اساسا توقع به جایی نیست.برای نمونه می گویم. الان برنامه هایی که صداوسیما پخش می کند، سخنانی که نشان میدهد، نسبت به ۲۵سال قبل مقایسه کنید، می بینید خیلی فرق کرده. مقداری که نظام الانآزادی های اجتماعی که به خانم ها در زمینه پوشش داده شده است، ۱۵ سال پیش بود همهاینها در زندان بودند. ولی امروز به راحتی در خیابان قدم می زنند. دو جا همفشارهایی مثل گشت ارشاد هست ولی وضع پوششی که امروز در خیابان می بینید که بهراحتی خانم ها پشت رل روسری ندارند، اگر بخواهند اینها را باید بگیرند باید همه رابگیرند. نظام هم جلو آمده. من تازه از سفر خارجی برگشتم. در هواپیمای جمهوریاسلامی هنوز حرکت نکرده بسیاری از خانم ها روسری برداشتند. جمهوری اسلامی می تواندهمه اینها را از هواپیما پیاده کند؟

با مسوولین اصلی نظام مشکلی نداریم بلکه تعدادی از مسوولین میانی هستند که گاهی تصمیمات خیالبافانه می گیرند البته این به معنای نداشتن انتقاد نیست.

شاید بعضی تصمیم ها از اولاشتباه بوده.

می خواهم بگویم اینخواست عمومی مردم که روحانیت هم طبق سوال شما برای همین مردم هستند و پشتوانهمعنوی مردم در حق طلبی ها هستند. یک چیزهایی هم حق نیست ولی خواسته است. مثل بچهای که می گوید من این موتور را می خواهم. پدرش می داند این حق نیست ولی آنقدر بچهفشار می آورد که می خرد. یک سری از خواسته های ملت مثل همین است. الان هم نظام دربسیاری از موارد با مردم راه آمده ولو اینکه به نظرش آمده حق نیست. اما اینکه همهآنچه که مردم می خواهند و بسیارش هم به نظر من حق است، نظام چگونه باید همراهی کندو روحانیت چطور باید این حق را بطلبد و به هدف برسد راهکارهایش باید پیدا شود.بنده به عنوان یک طلبه دو گروه به من مشورت می دهند هر دو هم دلسوز. یک گروه میگویند آفرین آقای نقویان. شما حرف حقی زدی همین مسیر را برو، خدا کمکت می کند،بدتر از این هم محدودیت و محرومیت پیش آوردند اجرش را از خدا می گیری. تو مثلابوذر شدی که زبان تیزت را دوست ندارند. فحشت دادند، محرومت کردند، دادگاه ویژهروحانیت رفتی، جلوتر هم می روی. یک گروه هم می گویند این راهش نیست. تو مگر نمیخواهی اصلاح شود؟ تو خودت را محروم کردی یک عده هم که داشتند از حرف های تواستفاده می کردند محروم شدند. این روشش نبود. آیا به قول سعدی تو مثل یک کسی هستیکه طبیب هستی، طبیب هم باید چاقوی جراحی داشته باشد، پاره کند هم باید سوزن بخیهداشته باشد بدوزد. تو فقط پاره کردی و رفتی. تو این کار را نکردی این زخم همچنانمانده. یک گروه هم می گویند این حاکمیت امروز فقط چاقوی جراحی لازم است و بایدپاره کنی و بروی. خب الان به قول حافظ «توبفرما که من سوخته خرمن چه کنم؟ » تصمیم گیری در یک پروسه بزرگ اجتماعی سخت است.گاهی در خانواده خودتان یکی دو پدر و مادر هستید و یکی دو خواهر برادر. برای این همتصمیم گیری سخت است آن وقت برای یک سیستم کلان چطور می شود تصمیم گیری کرد ولی منبا اطلاعاتی که دارم می بینم آن بدنه اصیل روحانیت، ان دو گروه را کنار بگذاریم کههیاهو هم برای آن دو گروه است. آنهایی که در مدرسه فیضیه می نشینند چند روحانیفاضل با تجربه و باتقوای باسابقه انقلابی گری دارند و چند صد تا روحانی تازه بهدوران رسیده یا آنها که منافعی دارند. شما اینها را باید آنالیز کنید. چند مرجعتقلید آن فضا را تایید کردند؟ تازه مراجع انتقاد کردند. آن روحانیت است. روحانیتاصیل و سابقه دار و پیشکسوت و فاضل و باتقوا را از یک طلبه مثل من باید جدا کنیم.نباید من و آقای زائری و آقای پناهیان و آقای دانشمند را در کنار شهید مطهری وشهید بهشتی و مرحوم فلسفی نشاند. آنها جایگاهشان و شخصیت و مطالب و بیاناتشان، عمقمطالبی که از نظر علمی می گویند با آنچه من و امثال من می گویند خیلی متفاوت است.ولی در عین حال من فکر می کنم بدنه اصیل روحانیت تا حدود زیادی به وظایف خودش عملمی کند و این باید به اطلاع مردم هم برسد. مردم نگویند چرا مراجع داد نمی زنند.مراجع هم در حد خودشان در جایگاه خودشان حرف می زنند. آن وقت آن پناهگاه مردم بودنو مورد مراجعه مردم بودن را هنوز می بینیم که هست.

وقتی شما می گوییدامروز مردم حتی جواب سلام شما را نمی دهند یعنی اینکه جایگاه روحانیت یک مقدار ازاول انقلاب تا امروز تضعیف شده. آیا اگربر اساس نظریه اول انقلاب روحانیت بخشنظریه پردازی را به عهده می گرفت و وارد کار اجرایی نمی شد اکنون این تغییر جایگاهاتفاق می افتاد؟

این یک بحث خیلیریشه ای و عمیق است. اگر ما در راس این هرم قائل به ولایت فقیه شدیم، یک وقتی یککسی نظریه ای به نام نظارت فقیه داد و گفت فقیه باید نظارت کند. خب فقیه که کارش نظارتنیست. پارکبان شهرداری و بقال محل هم نظارت می کنند مادربزرگ مرحوم من هم نظارت میکرد. فقیه هم نظارت می کند. اما اگر قائل شدیم به ولایت فقیه این دیگر به قولمعروف شترسواری دولا دولا نمی شود. ولایت یعنی پدر که اجازه ازدواج اول دخترش راباید بدهد و اگر نظر پدر این بود که اینازدواج مصلحت دخترش نیست و دخترش گفت من باید با همین ازدواج کند، اینجا پدر میتواند اعمال ولایت کند و اجازه ندهد. این شرع و قانون این اجازه را به من داده.وقتی ما قائل به ولایت فقیه شدیم، این ولایت باید اعمال شود یعنی باید در مصدر کارباشد. مصدر کار فرقی نمی کند که در راس این هرم یک روحانی باشد یا اینکه نه،در نماینده های مجلس هم باشد در دانشگاهها هم باشد در دفتر ولی فقیه درارتش هم باشد، در سپاه و نیروی انتظامی هم باشد، در قضات هم باشد. دیگر وقتی آمدهمه جا پخش می شود. یا یکسره بگوییم ما قائل به ولایت فقیه نیستیم. فقیه ولایتیندارد فقط می تواند نظارت کند. یا نظریه پردازی کند. حق عزل و نصب ندارد. رئیس قوهقضاییه را حق ندارد ولی فقیه نصب کند ساز و کار دیگری دارد. این دو مبنای مختلف میشود و جای بحثش هم اینجا نیست باید نظریه پردازان بزرگ دو گروه با استدلالات ونمونه ها و تجربه های تاریخی این را به بحث بگذارند که کدامش درست است و اگر ماملتزم به هر کدام شدیم، چه کنیم که آفت ها و ضررهایش کم شود و به حداقل برسد.کدامش خسارتش کمتر است آن را بگیریم. به انضمام روان شناسی خود آدم که اگر یکقدرتی پیدا کرد چگونه می شود. الان چرا مسوولین ما وقتی یک پستی گرفتند حاضرنیستند خودشان را کنار بکشند مدام تلاش می کنند دوباره بیایند. روانشناسی می گویدوقتی آدم پستی، مقامی، میزی پیدا کرد به این سادگی که آن را رها نمی کند. باید آدمرا شناخت. ما ربات نیستیم که برنامه برایمان تعریف کنند بگوییم خب برنامه شما تمامشد برو خانه ات. نه این پست و مقامی داشته و خیلی عظمت می خواهد که آدم بتواندوقتی قدرتش تمام شود رها کند. منتهی ما این را به آقایان و حاکمان می گوییم کهاینقدر برای مسوولان امتیاز نگذارید که وقتی دوره پستش تمام شود آنها آنقدر شیرینبوده باشد که هزار تلاش حق و غیرحق کند که دوباره به آن پست برسد. کما اینکه دردنیا می بینیم که آقای ماهاتیر محمد مالزی را از صفر به صد رساند خودش هم راحت رفتکنار. نلسون ماندلا وقتی دوره ریاست جمهوری اش تمام شد گفت من امروز از دومینزندانم خلاص شدم. روسای جمهور امریکا بعد از دو دوره دیگر برای دوره سوم و چهارمهیچ کدام را تکراری نمی بینیم. این فقط مسوولان ما هستند که آنقدر عطش خدمت دارند،احساس تکلیف دارند شب خوابشان نمی برد که می خواهند برای بار دهم هم بیایند. اگر رئیسجمهور نشدند نماینده مجلس شوند، وزیر شوند یا خلاصه یک پستی داشته باشند. مشخص استکه این پست خیلی شیرین است.

البته مخالف نظر ماهم وجود دارد مثلا در بحث فیضیه آقای رحیم پور ازغدی یک انتقادی می کند و می گوید که روحانیتسکولار شده. برای حضور روحانیت مرزبندی وجود دارد؟

آن بحث درونروحانیتی است و اجازه بدهید آن را اینجا نیاوریم. باید آقای رحیم پور ازغدیبنشیند، یک شخص دیگر هم که از نظر علمی هم قد ایشان است بنشینند با هم صحبت کنند.چون الان آقای رحیم پور یک طرف صحبت می کند، طرف مقابل هم یک طرف. این باید در یکمناظره رودررو و صریح تحت قضاوت افکار عمومی مشخص می شود. فعلا هر کسی تنها بهقاضی می رود و معمولا اینطور است که هر کس تنها به قاضی برود راضی هم برمی گردد.من یک وقتی که چند خانمی که در خیابان انقلاب روسریشان را برداشتند و به دخترانانقلاب معروف شدند، من به یکی از مسوولین صداوسیما در همان روزها یک جلسه ایداشتیم گفتم من جای شما بودم یکی از اینها را به تلویزیون می آوردم که حرف بزند.تبلیغات وسیع هم می کردیم، امنیتشان را هم تامین می کردیم. منتهی یکی از خانم هایتحصیلکرده موافق حجاب را می آوردیم که مناظره کنند. هر کس از نگاه قشر خودش دلایلشرا بگوید. قرآن می گوید قل هاتوا برهانکم. نباید آن دخترک را به نیروی انتظامیبرد. باید در رسانه حرفش را بزند. چون او می گوید از طرف جمع کثیری از مردم آمده.ما یکی دو نفر نیستیم که این فکر را داریم، ما بیشتریم و باید حرف بزنیم. همچنانکه شهید مطهری این را آورده که استاد کمونیست باید خودش بیاید البته کسی هم باشدبا او مناظره و نقد کند. آقای رحیم پور ازغدی هم که این حرف را زده با کسانی ازدیدگاه مختلف اما در همان سطح باید بنشینند با هم مذاکره و مناظره کنند. اصلاآرایشان به هم نزدیک می شود. اما فعلا چون یک طرفه حرف می زنیم این دعواها زیاد میشود.

در ایام محرم قرارداریم زمانی که بازار تریبون های مداحی داغ است امروز یک انتقادی که وجود دارد ایناست که ما تریبون ها را از سخنران های باسواد که سالها اصل بودند و سابقه داشتندگرفتیم و به مداح هایی دادیم که سواد حوزوی ندارند و بیشتر به دنبال ایجاد یک شورهستند. چقدر این کار ایراد داشت و باعث شد به جایگاه دین ضربه بخورد؟

هر کجا که ما گرفتارافراط و تفریط شدیم لطمه خوردیم. چه در قصه عاشورا، چه مسائل سیاسی یا اقتصادی. درمسائل عاشورا هم ما به شور احتیاج داریمهم شعور. یک سخنران که فقط تحلیل علمی کند ولی آن شور و شوریدگی عاشقانه نسبت بهحضرت اباعبدالله و اصحابش نباشد، مثل اینکه یک آقایی فقط مدام به خانمش از نظرفکری بگوید من به شما علاقه دارم ولی این زن دوست دارد مرد به او ابراز محبت کند واو را نوازش کند. گاهی او را ببوسد یا برایش دسته گلی بخرد یا او را تحسین کند.یعنی زندگی هم با احساس همراه است هم با عقل و تدبیر. هر کدام را بگیری زندگی لنگمی زند. ما در مساله عاشورا هم به هر دو نیاز داریم. اما هر جا گرفتار افراط شدیماشتباه بود. مداحی ها را زیاد کردیم اندیشه ورزی ها را کم کردیم. یک سره اندیشهورزی کردیم هیچ شور و احساسی ندادیم، هر دو طرف لطمه خوردیم. به همین خاطر منمعتقدم دو کار باید بکنیم، سخنرانان و مداحان باید با مطالعه باشند. شعری که میخواند ریشه دار و مفهوم دار باشد. اگر هم شور و احساس و تحریک عواطف است، یک تحریکعواطف از یک حال برخواست از اندیشه باشد.

ما الان چیزهایی که به عنوان زبان حالداریم، نیر تبریزی یک تصویر شطرنجی درست می کند خیلی زیبا: ای فرس با تو چه رخ دادکه خود باخته ای؛ می گوید وقتی اسب بی صاحب حضرت سیدالشهدا به خیمه ها برگشت، زبانحال یکی از این اهالی خیمه را می گوید با مهره ها و قوانین بازی شطرنج: ای فرس باتو چه رخ داد که خود باخته ای؟ مگر اینکه تو شه انداخته ای؟ این را نمی شود گفت در هیچکتابی هست یا سند دارد ولی یک تصویر زیبای پر از عواطف و احساسات است که خیلی بازلال دل آدمی بازی می کند و می تواند انسان ها را به هیجان بیاورد. یک کسی هم کهاز این صحنه گزارش تاریخی درست می دهد باید با یک لحن و بیان زیبا بگوید. هر کسی وهر جایی که این دو عنصر را به افراط رفتیم لطمه خوردیم. یکی پس این است کهگویندگان و مداحان باید مطالعه و فکر کنیم و اگر خودمان بلد نیستیم از یک صاحبفکری بپرسیم. من یک وقتی به استاد رسول جعفریان زنگ زدم که من اصلا فکر می کنمامام علی فرزندی به نام ام کلثوم نداشته. چون ام کلثوم یعنی مادر کلثوم. وقتی اینکنیه گذاشته شده که او بزرگ شده و فرزند دار شده که اسم فرزندش کلثوم بوده. ایناسم خودش چه بوده؟ عرب که اسم بچه را ام کلثوم نمی گذارد تا بزرگ نشود و مادر نشود.ایشان فرمود ما الان اسامی داریم که هر چه در تاریخ جستجو می کنیم همین کنیه است واسمشان برای ما مشخص نیست. مثل ابوذر. وقتی آدم از یک شخص می پرسد مشکل حل می شود.یک شعر به دست یک مداح رسیده از یک شخصی درباره آن بپرسد. یک روز مقام معظم رهبریاز شعرا پرسید این چه شعری است که می گویید قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد؟ اینهمه آیات جهنم در قرآن است این وصف علی است؟ این شاعر باید بداند یا بپرسد یاسخنران هم باید سوال کند و مطالعه کند. گاهی یک حرفی درست است اما برای زمان مامناسب نیست. اگر فقط نصفش را بگویی خراب می شود. از آن طرف مردم هم باید مطالبهکنند. اگر یک حرفی با عقل نخواند با منطق جور درنیامد با روزگار ما نخواند بایدبپرسند که این چه حرفی است. هر کدام از این دو نبود مجلس امام حسین پر می شود ازخرافات و حرف های نسنجیده.

به نظر می رسد بینشور و شعور ما آنقدر شورش را زیاد کردیم که آشمان شور شده.

همین طور است. گاهیدر سه ساعت مجلس، دو ساعت و نیم سینه زنی است، یک ربع هم چایی و ۵دقیقه هم یکآقایی صحبت می کند.

مسئله دیگر این استکه در تریبون های مداحی بحث ایجاد شور به سیاست می رسد و عملا بخشی از تریبون های سیاسی همراه با توهین تشکیل داده است تحلیل شماچیست؟

ما بخواهیم یانخواهیم یک ملت سیاسی شدیم و این را نمی شود محدود کرد. الان در بازار، دانشگاه،مدرسه، کنسرت ها حرف سیاست می زنند در مداحی هم می زنند. اما این حرف باید پخته واساسی و ریشه دار باشد. جناح مندانه نباشد که ما هر بار به یک جناح رو کنیم و بهیک جناح پشت کنیم. اگر خواستیم نقد کنیم به هر دو جناح نقد داشته باشیم و اگرخواستیم تایید کنیم موارد مثبت هر دو جناح را در نظر بگیریم. آن چیزی که مردم راناراحت می کند ورود یک مداح به عرصه جناحی است. یک مداح اگر در انتخابات گفت ازمردم خواهش می کنم در این انتخابات شرکت کنید که باعث عزت ما است، هیچ کس نمی گویدنباید این حرف را می زد. آنجا مردم ناراحت می شوند که مداح به یک گروه جسارت میکند و حتی توهین می کند. حق هم با مردم است. و لذا ما باید این جایگاهها را بفهمیمکه اگر خواستیم انتقاد کنیم یا تایید کنیم در چه حدی و در چه سمتی باشد. گاهیتایید ها هم به سمت چاپلوسی می رود تایید باید در حدی باشد که دین ما به ما اجازهداده و عقل حکم می کند. گرفتار افراط و تفریط نشویم.

ما وقتی می خواستیموقتی بگیریم تا برای مصاحبه خدمت شما برسیم مسوول دفترتان گفت به برنامه ای از طرفدفتر رهبرانقلاب رفته اید آیا روابط با دفتر ترمیم شده است؟

← لطفاً ثبت‌نام کنید یا واردشوید و نظر خود را اضافه کنید.